( به نام خدا )
سلامی لبریز از اندوه از عاشقی بـریده از دنیا
خدمت زیباتـــــــرین محبوب عالم لبخند زیبای پروردگارم ندا خانم.خانم گلم سلام بهترینم سلام بلاخره رفتی بدون خـــداحافـــظی البته با همه خداحافظی کردی بجز عاشقت بـجرم عاشقی نمیدانی چقدر غمگینم و چه بر سر دنیایی من آمدهمن هـم درخواست بازنشستگی دادم ودرحال انجاماست بدون تو نازنینم دیگه ان اداره من کاری ندارمدیـگه بهونه برای رفتن ندارم همه چیزم تــو بودی که رفتی عزیزم مگر کسی میتواندتورا به اندازه من دوست داشته باشدتو چرا مرابد خواه خود میدانی
خانمم عشق بــی همتای من گله ای ندارم گلم تو عزیزم هرچه کنی خوب یا بد بد برای من خوب است حتی وقتی بدون خداحافظی رفتی .نــدا خانمی من تمام زنــدگی بهم ریخته و نمیدانم از کجا باید جمع کنـم گل من هنوز چیزی نگذشته دلـم تنگه و بی تابی میکند نمیدانم چطوربار هجران را قرار است بکشد چطور قرارهتحمل کنه ندیدن هایی را که پایانی براش نیست دیگه تعطیلات عید نیست که بعد از چهـــارده روز هجران پایان برسه تو نازنینم برگردی رفتی رفتی که دیگه نیای رفتی که عاشقت دیگه نبینه کعبه امالش را رفتی که عاشقت دراین خزان جدایی بمیره .رفتی عزیزم عاشقت مــانده و جای خالی تو هر روز میامدم دم پله های قسمتتان انگشت بر خاک میکشیدم و خاک رهت ســـــرمه چشم میکردم و میرفتم اما دیــــگر تو نیستی میدانم نوشته هایم دیگر نظم نظام ندارد بیهوده شده همه زندگیم اینگونه شده میدانی مامــــ,ـ,وریت مرز افغانستان بودم که یکی از دوستان خبر بازنشستگی تو نازم را داد و بعد از ان چند نفـــــر دیگر نفهمیدم چگونه خود را به تهران برسانم مبادا تو نازنینم بخواهی با من خداحافظی کنی و من نباشم گروه را رها کردم و برگشتم بی انکه به چیزی جز تو فکر کنم آمدم و اما هرچه انتظار کشیدم خبری از تو عزیزم نشدامیــد داشتم به حرمت این وداع فرصتی بهم بدی برای صحبت برای شنیدن صدایت اما افسوس تو نازنینم اصلا در یاد مـن نبودی یک روز هم که در حیات اداره مرا دیــدی راه برگرداندی رفتی بانوی من من چقدر بـــد بودم که لایق چنین قهری شدم گرچه از روز نخست هم عشق مرا هیچ وقت باور نکردی و گفتی هوسـی بیش نیست اما نازنینم به ناز چشمانت هوس نبود عشقی ناب بود عشقی پاک بود که فقط تو لایق آن هستی و من هیچ وقت از این عاشقی نادم نشدم شادمان جوانـی و هر انچه داشتم را در مسلخ عشق تو قربانی کردم من از برکت وجود نازنینت به عشقی رسیدم که که زلال چون قلب پاکت بود و به عشقی رسیدم که بــی طمع به چیزی بدون انتظار عاشقی کردم خود میدانم که مرتبه بالایست در عشق وقتی به جایی برسی که بدون ادعا و بدون انتظاری از معشوق عاشقی کنـــی و وفادار بمانی .نازنینم گوارای وجودت جوانی من پیـشکش چشمانت شور و نشاط جوانیم که وفادار به عشقت در تنهایی گذشت تمام شب هایی که در خلوت خانه محقرم بایاد تو سر کردم و خواستم فقــط مال تو باشم خواستم دلم فقط مـــال خودت باشه گرچه تو لایق ندانستی باور نکردی چند روز پیش وقتی با تـــورج قلوزی میامدم دیدم ای الهه ناز به نظرم آمد با قلوزی شما کار داشتی اّما چون مرا با او دیـــــدی رو برگرداندی رفتی نازنینم شرمنده روی توام که با عشقم باعث آزارت شدم روسیاهـــــم که هیچ وقت نتونستم هدیه ای پیشکش چشمات کنم آرزوم بود اما نتونستم حتی یکبار توی چشمات نگاه کنم بگم ندای نازنینم همه دنیای منی دوستت دارم امّـــا اینم آرزویی شد که با خودم به گور میاد.ندای من خانم من سرور من بانــوی من از خدا میخوام هرجا هستی شاد باشی تـو لایق بهتریــــن های عالمی منم صبر میکنم تا دنیای دیگه شایـد تـوی آن دنیا وصل تو قسمتم بشه اما بدان که هیچ کـــس هیچ روزی جای تورا درقلبم نخواهد گرفت یعنی اجازه نخواهم داد و جای خالیت در خانه ام را با هیچ کس پر نخواهم کرد یا تو نازنینم میشی تاج ســرم بانوی زندگیم یا اینکه تنها میمانم وفــادار به عشقت .باز هم مرا ببخش به خاطـــربی نظمی نوشتارم همه زندگیم همانگونه است ندا عزیـزم دوستت دارم تنهاترین مرد دنیا عاشق تو
داود
21:00
سلامی لبریز از اندوه از عاشقی بـریده از دنیا
خدمت زیباتـــــــرین محبوب عالم لبخند زیبای پروردگارم ندا خانم.خانم گلم سلام بهترینم سلام بلاخره رفتی بدون خـــداحافـــظی البته با همه خداحافظی کردی بجز عاشقت بـجرم عاشقی نمیدانی چقدر غمگینم و چه بر سر دنیایی من آمدهمن هـم درخواست بازنشستگی دادم ودرحال انجاماست بدون تو نازنینم دیگه ان اداره من کاری ندارمدیـگه بهونه برای رفتن ندارم همه چیزم تــو بودی که رفتی عزیزم مگر کسی میتواندتورا به اندازه من دوست داشته باشدتو چرا مرابد خواه خود میدانی
خانمم عشق بــی همتای من گله ای ندارم گلم تو عزیزم هرچه کنی خوب یا بد بد برای من خوب است حتی وقتی بدون خداحافظی رفتی .نــدا خانمی من تمام زنــدگی بهم ریخته و نمیدانم از کجا باید جمع کنـم گل من هنوز چیزی نگذشته دلـم تنگه و بی تابی میکند نمیدانم چطوربار هجران را قرار است بکشد چطور قرارهتحمل کنه ندیدن هایی را که پایانی براش نیست دیگه تعطیلات عید نیست که بعد از چهـــارده روز هجران پایان برسه تو نازنینم برگردی رفتی رفتی که دیگه نیای رفتی که عاشقت دیگه نبینه کعبه امالش را رفتی که عاشقت دراین خزان جدایی بمیره .رفتی عزیزم عاشقت مــانده و جای خالی تو هر روز میامدم دم پله های قسمتتان انگشت بر خاک میکشیدم و خاک رهت ســـــرمه چشم میکردم و میرفتم اما دیــــگر تو نیستی میدانم نوشته هایم دیگر نظم نظام ندارد بیهوده شده همه زندگیم اینگونه شده میدانی مامــــ,ـ,وریت مرز افغانستان بودم که یکی از دوستان خبر بازنشستگی تو نازم را داد و بعد از ان چند نفـــــر دیگر نفهمیدم چگونه خود را به تهران برسانم مبادا تو نازنینم بخواهی با من خداحافظی کنی و من نباشم گروه را رها کردم و برگشتم بی انکه به چیزی جز تو فکر کنم آمدم و اما هرچه انتظار کشیدم خبری از تو عزیزم نشدامیــد داشتم به حرمت این وداع فرصتی بهم بدی برای صحبت برای شنیدن صدایت اما افسوس تو نازنینم اصلا در یاد مـن نبودی یک روز هم که در حیات اداره مرا دیــدی راه برگرداندی رفتی بانوی من من چقدر بـــد بودم که لایق چنین قهری شدم گرچه از روز نخست هم عشق مرا هیچ وقت باور نکردی و گفتی هوسـی بیش نیست اما نازنینم به ناز چشمانت هوس نبود عشقی ناب بود عشقی پاک بود که فقط تو لایق آن هستی و من هیچ وقت از این عاشقی نادم نشدم شادمان جوانـی و هر انچه داشتم را در مسلخ عشق تو قربانی کردم من از برکت وجود نازنینت به عشقی رسیدم که که زلال چون قلب پاکت بود و به عشقی رسیدم که بــی طمع به چیزی بدون انتظار عاشقی کردم خود میدانم که مرتبه بالایست در عشق وقتی به جایی برسی که بدون ادعا و بدون انتظاری از معشوق عاشقی کنـــی و وفادار بمانی .نازنینم گوارای وجودت جوانی من پیـشکش چشمانت شور و نشاط جوانیم که وفادار به عشقت در تنهایی گذشت تمام شب هایی که در خلوت خانه محقرم بایاد تو سر کردم و خواستم فقــط مال تو باشم خواستم دلم فقط مـــال خودت باشه گرچه تو لایق ندانستی باور نکردی چند روز پیش وقتی با تـــورج قلوزی میامدم دیدم ای الهه ناز به نظرم آمد با قلوزی شما کار داشتی اّما چون مرا با او دیـــــدی رو برگرداندی رفتی نازنینم شرمنده روی توام که با عشقم باعث آزارت شدم روسیاهـــــم که هیچ وقت نتونستم هدیه ای پیشکش چشمات کنم آرزوم بود اما نتونستم حتی یکبار توی چشمات نگاه کنم بگم ندای نازنینم همه دنیای منی دوستت دارم امّـــا اینم آرزویی شد که با خودم به گور میاد.ندای من خانم من سرور من بانــوی من از خدا میخوام هرجا هستی شاد باشی تـو لایق بهتریــــن های عالمی منم صبر میکنم تا دنیای دیگه شایـد تـوی آن دنیا وصل تو قسمتم بشه اما بدان که هیچ کـــس هیچ روزی جای تورا درقلبم نخواهد گرفت یعنی اجازه نخواهم داد و جای خالیت در خانه ام را با هیچ کس پر نخواهم کرد یا تو نازنینم میشی تاج ســرم بانوی زندگیم یا اینکه تنها میمانم وفــادار به عشقت .باز هم مرا ببخش به خاطـــربی نظمی نوشتارم همه زندگیم همانگونه است ندا عزیـزم دوستت دارم تنهاترین مرد دنیا عاشق تو
داود
21:00
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر