سلام خانم مهندس عزیزم .سلام شه بانوی قلبم .میدونم یه جوری از یادت رفتم که دیگه شاید اسمم را هم فراموش کرده باشی.بعد از بازنشستگی شما من هم درخواست دادم و چند ماه بعد من هم بازنشسته و خانه نشین شدم .چون ان اداره را بدون شما نمیتوانستم تحمل کنمجایی که بیست سال هر روز روی ماهت را میدیدم گرچه با من سالها بود که حرف نمیزدی اما من به امید دیدن شما زندگی میکردم و محیط خفقان ان اداره دولتی را تحمل میکردم .من ماموریت شرق کشور بودم که یکی از دوستان اطلاع داد شما درخواست بازنشستگی کردی ،خدا میداند مرخصی نگرفته و با حکم فرار و تمرد برگشتم تهران با این امید که شما یک خداحافظی لااقل به من مهلت شندین صدات را بدی که سالها از ان ندای اسمانی محروم بودم اما در کمال بهت ناباوری شما اصلا یادت به من نیفتاد و با همه خداحافظی کردی اما با من بجرم عاشقی نه و من مبهوت فقط رفتنت را تماشامیکردم و روزهای آخر که میدانستم دیگه امیدی برای دیدار روی ماهت نیست از مرگ برای سختر بود چون بعد از آن روزهای طلایی دوستی ، من تنهاترین مرد دنیا شدم و خود خواسته از همه دنیا فاصله گرفتم از سوز فراقت شاعر شدم دو دیوان شعر یکی به نام گل حسرت که تقدیمی به شما بود و دیگری خزان عمر و امروز که برای شما در این وبلاگ مینویسم سه سال از بازنشستگی میگذره امروز با خودم میگفتم اگر خانمم مرا ببیند دیگه قطعا نخواهد شناخت اما در تمام این سالها در لحظه لحظه اش من با عشق شما زیستم همانگونه که گفته بودم دیگه ازدواج نکردم خواستم حالا که به وصال مه بانوی قلبم نرسیدم مومن وار ارباب وفای عشقش باشم .خانم مهندس عزیزم هر بار با دنیا امید میام وبلاگ را سر میزنم به امیدی که شاید شما گذرت اتفاقی به اجا خورده باشد و از احوال پیرمرد عاشقت خبر دار بشی شاید حتی یک سلام برایم پیغام بگذاری اما دریغا گویا تو هیچ وقت مرا سرچ نمیکنی و همه عاشقانه های من با مرگ من برباد خواهد رفت. ای یگانه تاجدار قلبم خیلی بیشتر از ان روزها دوستت دارم و به طبع به سوز فراقت هستیم را سوزانده اما سربلندم که با همه تنهایی ها تنها ماندم تا همیشه عشقت در زندگیم جاری باشد .نازنینم تا ابد در دلم جاودانه ای.
تنهاترین مرد دنیا فقط مرد تو داود
۴۰۳/۵/۲۴
***********************************************
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر