(( بسم الله الرحمن الرحیم ))
سلام نازنینم سلام بهارم ببین که بی تو چگونه خزان گرفته باغ جوانیم
را.نازنینم اولین بار که عکس خودم را در وبلاگ میگذارم گذاشتم تا اگر
روزی گذر کردی به این عاشقانه ها ببینی چگونه خاکستری سرد شده
گل عزار عمرم نازنینم این روزها اوج غم و اندوه این عاشق است
روزهایی که شاید روزهای آخر بودنمان در آن اداره است گل نازم بعد
از تو منم درخواست بازنشستگی دادم دیگه بعد از تو دیگه کاری ندارم
توی اون اداره تا تو بودی دل خوش بودنت بودم گرچه چهارده سال که
با من کلامی نگفتی اگر سلامی کردم جوابی نگرفتم جایی که تو با همه
آشتی بودی جز با من عاشق به جرم عشقم . سالهایی که دیدم لبخند دلنواز تو
سهم همه بود جز من چه روز ها که از درد این فراغ سوختم از جوانیم
جز خاکستر خاطرات حسرت زده چیزی نماند اما خود خدا بهترین شاهده
که هیچ وقت نادم نشدم از این عشق و همیشه افتخارم بود این عشق
و همه جا مفتخر بودم به این این عشق و شکر گذار نازنینم میدانم
مّدت زیادی بعد از این جدایی مهمان این دنیا نخواهم بود دوری تو جانم را
خواهد گرفت همه عشقم اینه که وفادار به عشقت بمیرم و رو سفید
دلم جان را تقدیم جانان کنم گل من هفده سال گذشت و ذره ای از عشقت
کم نشد نازنینم که هر دم جان سوز تر شد عشقت ندای عزیزم یادت میاد
میگفتی میرم واست عادت میشه نبودم ببین نازنینم هیچی عادت نشد
به ناز چشمات چه روزهایی دلم به دیدن ماشینت حتی آروم میشد چه ساعت
ها که اون درخت های توی پارکینگ یک عاشق را دیدند که خیره ساعت
ها زل میزد به ماشین خالی محبوبش که خدا دید حتی به اون دیدار
هم دلم آروم میشد چه روزها که حتی به یک نگاه بی تفاوت سرد تو
دلخوش شدم و آه کشیدم چه بغض ها که در گلویم گره میخورد وقتی تو با
همه خوب بودی و با من عاشق قهراما هیچ وقت از رفتارت دلگیر نشدم گر
چه بغض سنگینی ساعت ها در گلویم راه را بر نفس میبست وقتی تو به
سرباز زیر دست من سلام میدادی و جواب سلام من یه اخم سنگین و سرد بود
نازنینم تلخی عاشقانه هایم را ببخش و بدان شیرین عاشقی کردم شادان
جوانیم را به مسلخ عشق تو آوردم نازنینم عصر جمعه تو شیرین باد
که تلخه جمعه های من.
ندای زیبای من زیباترین چشمان دنیا را داری گرچه قسمت دلم
نشدی اما خواستم عاشقترین عاشق دنیا باشم
نازنینم دوستت دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر