سلام گل من سلام نازنینم سلام بهترینم سلام ندای نازم سلام از عاشقی که تمام دنیاش چشمای قشنگ گیرای توست به زیباترین محبوب عالم که هیچ از عشقم نمیدونه داره ترکم میکنه و هیچ نمیدونه از عشقش سالهاست که بیقرارم سلام ای عشق بی تا و میوه ممنوعه من که حتی نمیتونم از تو با کسی چیزی بگم این روزا شاید روزای آخر نزدیک تو بودن باشه این را خوب میدانم میدانم میروی و دیگر فراموش تو خواهم شد مثل همین پانزده سال که از یادت رفتم قول دادم هیچ وقت مزاحمتی برات درست نکنم عشقم را غریبانه در دلم چون گنجی پنهان کنم اره گلم تو داری از اداره بازنشسته میشی میری و من میمانم و دل عاشقی که در این سالها اماج زخم زبان ها بوده و دم نزده حالا هم غریبانه رفتن تو را نظاره میکنه دم نمیزنه نمیتونه به کسی چیزی بگه خیلی سخته توی جمعی باشی و محبوبت قصد سفر کنه تو مجبور باشی بی صدا درون خودت خورد بشی و دم نزنی و نتونی نه به خودش نه به هیچ کس دیگری چیزی بگی نتونی به محبوبت بگی نازنینم تمام شبها بجای تو نقش زیبای چشمانت را به آغوش کشیدم خوابیدم نتونی بهش بگی نازنینم تمام این چند سال را در تنهایی به سر کردم جای خالی تو در قلبم و در خانه محقرم به کسی ندادم در تمام لحظات به یاد تو با تو حرف زدم با تو زندگی کردم و فقط دلخوش به نزدیک تو بودن اما حالا اون دلخوشی هم داره به یاسی سرد تبدیل میشه تو گل نازم دیگه میری دیگه میری توی تمام این سالها کابوسم رسیدن به این روز بود عزیزم ندای من خانم من میدونم بیهوده مینویسم و نوشتم توی این همه سال چون تو عزیزم هیچ وقت سرچ نمیکنی تنهایی های مرا تا به این وبلاگ برسی بخوانی این همه دلنوشته سالهای تنهایی را مرا نه میتونم باهات حرف بزنم نه اجازش دارم نه توی اون اداره وحشی میتونم لحظه ای برات حرف بزنم چون مثل زمهریری سرد میکشند هرچه که نام عشق را به همراه داشته باشد بانوی نازم هیچ وقت فکر نکردم که سالهایی را که با عشق تو سر کردم را حرام کردم یا بیهوده بوده چرا که عشق تو انقدر زیبایی داشت که اگر باز هم دنیا بیام باز هم راه عشق تو را خواهم رفت اگر چه پایانی جز اه و دردبرایم نداشته باشد باز هم باز هم با تمام وجود جوانیم را به مسلخ عشق تو خواهم اورد و قربانی خواهم نمود ای عشق زیبا و ممنوعه من ای کاش لحظه ای بهم فرصت میدادی به پاس این همه سال بیقراری تا بگویم برایت نازنینم داری میری اما بدان عشقت جاودان شد در دل من تو میروی من خوب میدانم چه روزگار تلخ عبوسی رو به من نمایان خواهد شد.بخواب نازنینم که چشمان دنیا در خواب است شبی خوش برایت ارزومندم تنهاترین مرد دنیا داود ۹۷/۸/۲۴ ۳۰؛۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر