به نام خداوند زیبایی ها
سلام خدمت بانوی همیشه قلبم .سلامی از دلی خسته بر دل سرشار از امیدت ،سلامی از بیغوله ای سوت و کور بر قصر وبارگاه
شاهانه ات.سلامی از شهر غربت زده من به تو که پایتخت نشینی.سلام ای بهانهءنفس هایم.اینجا هوا برفی سرده روز تعطیلی و
مردم اکثرا"منزل هم میهمانی امّا من مثل همیشه تنهای تنهایم.عکس نازت روبروم نشسته مغرورانه مرا مینگرد که چگونه خالصانه تمام دقایقم را با خیالت قسمت میکنم مرا مینگرد که چگونه سالهاست معصومانه به جان میخرم زخم زبان ملّتی را که به ادعا همه مفسر عشقند و به اکتساب بیگانه ترین قوم با این موهبت الهی .مرا مینگرد که چگونه شمع خیالت را چون آتشکده زرتشت روشن میدارم در حالی که می دانم دیریست که در یاد تو مردم .باری نه گله ای هست نه منّتی که عمریست بی طمع و با منّت عاشقی کرده ام .آری نازنین یارم زبان دیریست زبون مانده از شرح روزگار من .گل من اگر خواندی یا به دلت افتاد حرفهایم یکبار بیانمی گویم بمان پیشم،جمله ای بگو نمیگویم همدم تنهاییم بشو .یکبار قدم به چشم خیسم بگذار بیا به خانه ای که صاحبش تویی و من سرایدار .یکبار عیادت کن از آن بیماری که شیدایی عشق تو دا عوض نکرد با دنیایی.آخر تو طبیبی و منم بیمارت ای یگانه حبیبم یک بار بیا اگر این همه اشتیاق بهانه نشد بزرگی کن یکبار بیا تا خوابم.یکبار یکبار یکبار
14/11/89 سایه همیشه تنهای تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر