یکشنبه، بهمن ۲۴

روز ميلاد تنهاترين شاعر و عاشق دنياست 25/بهمن

به نام دادار مطلق

حمد و سپاس خداوندي را كه دنيا و هر چه در آن است همه در سيترقدرت لاهوتي اوست. پيشاپيش روز تاجگذاري وآغازحكومت سلطان سلاطين حضرت امام عصر را به تمام منتظران آن حضرتش تبيرك ووتهنيت عرض مي نمايم.


سلام درود خدمت آنكه دلم نام لبخند زيباي پروردگارم را بر او نهاد و به راستي كه لايق بهترين هاست.
سلام نگار نازم سلام آرام دل بيقرارم سلام اي كه از همه گلهاي ععالم زيباتري !فردا روز توّلدم يادت مياد چقدر
 منتظر ميماندم تا ببينم يادت مي مانه اين روز يانه كه هميشه رسم بر فراموشي تو بود !حالا هم كه ديگه چند
سال كه خودم را هم فراموش كردي چه دردي توي سيننم احساس مي كنم خدايا هروقت كه قصّه به اينجا مي رسه
نازنينم ديروز همان روزي بود كه شما را بالاي پلّه ها ديدم چقدر دردناك بود وقتي كه مجبور بودم سر را بندازم 
پايين و چون ناشناسها بگذرم خدايا تو تنها شاهد حاضر اين عشق و شباي بيدار مني تو ميدوني دو هفته است چشم به 
خواب نبستن يعني چه تو مي دوني سوختن در تب ععشق وقتي مي دوني در دل محبوب جایی نداری درعطش انتظاری
 سوختن که می دانی پایانی برایش نیست.گلم یادت میاد بهت می گفتم امان از دردی که می دونی درمونی نداره طبیب همه دردم تویی من دو هفته است چشمهام رنگی از خواب ندیدن دیروز بعد از دو سال بالای پلّه ها دیدمت !!!!خدایا کی می فهمه چه دردی عزیزت را که تمام ثانیه های نبودش رو خون گریه کردی ثانیه ای بدونه داغ حسرتش نگذشته امّا مجبور باشی اینگونه از او گذر کنیث بی تفاوت تر از دیگران.عزیزم شب از نیمه رفته چشمان رنگ دنیای تو در خوابند امّا ببین این عاشق دیوانه باز بیداره
دیروز تا حالا بغض گلوم را آرام نگذاشته نمی توانم یا میمیرم تا راحت درد این دنیا حسرت با تو بودن هاش بشم یا ....
یادت میاد می گفتم من پــیری را پــــــیر میکنم حالا نیستی ببینی چطور سپیدی موها را نا دیده میگیرم.ندای من یادت میاد میگفتم دلی را که با تو آرام گرفت در نبودت چه کنم تو میخندیدی شاید هم در دل مسخره ام می کردی حالا نیستی ببینی بعد از تو از دنیا کنار کشیدم هر روز بیشتر از دیروزو هر روز با رویایی تو بیشتر بیشترمانوس،آه ای خدا عشق را از چه اکسیری آفریده
که خود درمان هر درد و خودش در دست معشوق است.گل من خیلی وقت هم برات دفتر (که دوست داشتی )هم وبلاگ می نویسم
.یادت گفتی از این تلویزیون بزرگها دوست داری ،منکه میفهمیدم همان موقع شما توی قصر سلطانی ات بهترین ها را داشتی
واسه خیلی دلیلها اون جوری می گفتی شاید به خاطر من یا .../حالا همه اونها را خریدم خونه دو خوابه گرفتم  اما
تو نیستی پیشم اساسها خاک می خورند خونه بزرگ هم بلا استفاده خونه ای که شاه دختش سفره همان بهتر که
مقبره خاموش من باشه عزیزم.بخواب عزیز من بیدارم یک ربع دیگه هم باید راه بیفتم به طرف محل کار
باز هم یه صبح دیگه.کجا رفت اون روزهایی که صبحبه سر در خیابان می خواندم و میامدم سوی تو و اداره
ندا یه بار بیا  بزار یه بار صدات را بشنوم چیزی ندارم اما تو بیا جفت چشمهایم  را بگیر دمی ،ای ماه من رو بنما رویت ببینم
گل من    

هیچ نظری موجود نیست: