{ به نام آن نقاشی که صورت محبوب مرا زیباتر از
همه دنیا کشید }
سلام
بانوی زیبایم .سلام از عاشقی خسته به
محبوبش سلام از دلی شکسته به مقصودش
سلام
از داود به لبخند
زیبای پروردگارش .سلام ندا سلام عزیزم
سلام همه کس داود
عزیزم بلاخره
رفتی .نازنینم ان هم بدون
خداحافظی رفتی.رفتی تا دیگه
نبیند
این
عاشق همه
زندگیش را . ندا عزیزم
بدن خداحافظی رفتی البته بدون
خداحافظی
از من . از کسی شیدایه نگاهت
بود .بدون خداحافظی از
عاشقی که آرزویش
یکبار دیگر شنیدن
صدایت بود.گل من
توبا تمام آن
اداره وداع
کردی جز با من که
عاشقت بودم جز با
من یک پانزده
سال است که
زندگیش خلاصه شده در عشق تو .خیلی دلم گرفت
همین
طور رفتن تو آخر دنیای من بود
و کابوس دیگر ندیدنت
کابوس دو جهانم بود
امّا آرزویم بود که به قد یک وداع
برام وقت
میگذاشتی برای
کسی که پانزده
سال عمرش خلاصه شد در عشق
تو
بانوی
زیبا خیلی داقونم
خیلی دل شکسته فکر
دیگر ندیدن تو چون
خوره ای
بر
لحظه هایم افتاده همه دلخوشیم را
دریده .ندا همه زندگیم
شده بودی
خودت به
من گفتی
اگر عاشقی در دلت
باش من هم تمام این
سالها
سوز عشقت را در جانم
ریختم و دم
نزدم به امیدی که عزیز
بشم در چشمانت
اما عشق شد جرم من
به قهر تو
کیفر شدم .عزیزم ببخش
تلخیم
را
حالم را کسی
نمیداند .ندا ندای عزیزم
دلم برات تنگ شده
خود میدانم
دیدارمان به قیامت
خواهد بود خدا
بهتر میداند که
تابش را
ندارم نازنینم خانمم
نمیدانی حال زارم
را
تنهاترین مرد
دنیا فقط مرد تو
داود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر