سلام بانوی زیبای همیشه در سفرم،سلام ای یگانه آرزوی قلب خسته،سلامی ازغروب جمعه ای تبدار ازعاشقی غمگین به تو که صاحب زیباترین چشمان عالمی،به تو که می دانم نمی آیی وباز چشم به راه تو همه شب چشم به جاده می دوزم،سلام به تو ای شاهزاده رویایم که روزی فتح کردی قلّعه خاموش دلم را و مردم سرزمین پیکرم را به افسون آن چشمان دیبایت به تسخیر در آوردی تو شدی آمین آن دلی که زخمی تیغ نا مهربانی نا رفیقان بود امّا تو از نگاهت از کلامت یکرنگی می بارید ،گویی تو آن گمگشته ای بودی که سالها درلا به لای افسانها غبار گرفته دنبال نشانی از تو می گشتم !!!!!!!امّا صد افسوس که عمر آشنایی ما به قد عمرگلی بود و خیلی زود فصل خوشبخت زندگیم به پایان رسید !حال کار من فقط دوره کردن خاطرات آن روزهاست .تو رفته ای امّا گویی در تمام اوقات با تو هستم این را به خوبی می توان از حرفهایی که دائما با خود میزنم دریافت !حال تو نیستی تا ببینی وفاداری مردمان پیکرم را که هر نفس میثاق با تو تازه می کنند !حال تو نیستی و خیلی از آن روز ها گذشته امّا هنوز حریم امن خانه ام حریم امن تنم همه و همه برای پاکی آن چشمان زیبایت حفظ است .حال من ماندم کوهی از حسرت که بر شانه هایم سنگینی می کند ،حال من تنهاتریین مردعالمم مردی که یک نفس با خیال تو زیستن را به همه عمر در آغوش دیگری زیستن نداده ونمی دهد.مهربانم همچون همان روزها دیوانه وار برایت می نویسم گر چه می دانم چون دوازده دفتر دیگر که تنها یادگار روزهای رفته عمر من است تو نمی خوانی امّا باز می نویسم .می نویسم تا بدانی تو تا ابد معشوق این عاشق هستی .. می نویسم تا بگویم لبخند زیبای پروردگارمعاشق شدم به چشمان بی تایت بی طمع عاشقی کردم همانگونه که پسند تو بود آن روزها.یادت می آید گفتن جمله دوستت دارم برای همیشه آرزیش بر دلم ماندبه جایش حالا می گویم نگارم مهربانم، امیدم،قرارم خیلی دوستت دارم و تا ابد عزیز خواهی ماند، راستی این وبلاگ هدیه روزنازنین میلادتن توست نا قابل است امیدوارم از این عاشق بی چیز بپذیری
جمعه /سی/مهر هشتاد نه
سایه.م
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر