Translate

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۲

سلامی از عاشقی غمگین و فراموش شده به زیباترین رویایم

سلام بانوی من سلام ندا خانم عزیزم سلام مهربونم سلام اروم جونم خانمی بیش از یک سال است که هر دو که هر دو بازنشسته شدیم و دیگه کاملا ازت بی خبرم بانوی رویاهایم ای که روزگاری غصه عشقم در اون سازمان مخوف نقل هر دور همی بود .حالا دیگه ازت هیچ خبری ندارم فقط تنها روزنه امید نا امیدم این وبلاگ است که شاید روزی شما گذرت به اینجا بیفتت و بخوانی و بدانی که عاشقت هنوز مومن بر عشق تو تنهای تنها تو را چشم در راه است گرچه خود بهتر میداند که همانگونه که این بیست و اندی سال شما گذرت بر اینجا نیفتاده باقی ایام هم نخواهد افتاد امادیگر تنها امیدم و اخرین امیدم است که میایم و مینویسم بدان امید که شاید تو روزی بخوانی بدانی که هنوز اتش عشقت در دل عاشقم روشن و پر فروغ است و روزی هم که دیگر ننویسم باید بدانی شعله وجودم بی فروغ گشته و دیگر مهمان این مهمانخانه مهمانکش نیستم و عاشقت زنده نیست اما بدانی وفادار برعشق تو از دنیا رفته ام و همچنان عاشق چشمان تو بوده ام و با همین عشق جان را به جان افرین تسلیم کردم بانوی زیبایم بدان هنوز عاشقانه چشمان زیبایت را میستایم گرچه دیگر گرد پیری سقید کرده صورت و محاسن را اما در دل عشق تو همچنان فروزان است .امیدوارم اگر روزی گذر کردی بر این عاشقانه ها به رسم وفا برایم پیغامی بگذاری و دل عاشقت را روشن کنی بدان که نا امیدی چون خوره ای هر روز میخوورد وجودم را و بی شکیبا منتظر خبری از توام ای عزیز این خیللی دوستت دارم . مرد تنهای تو فقط مرد تو داود

هیچ نظری موجود نیست: